من تنها کفشدوزکی هستم که خدارا دید

پر پرواز منو ازم نگیر

وقتی دلت میخواد پرواز کنی ولی میبینی رمق نداری وقتی میخوای پرواز کنی ولی میبینی  خسته ای وقتی میخوای پرواز کنی ولی میبینی هوا سرده وقتی میخوای پرواز کنی ولی میبینی دلت شکسته با همه این حرفا دلت میخواد بازم پرواز کنی سعیت رو میکنی نمیتونی آخه با بال شکسته به کجا میخوای برسی؟! نمیدونمممممممممم این موقع فقط میتونی بگی خدا جونم دلم دلمو شکستی پر پروازم رو نشکن . آخه خیلی سخته پرنده باشی اما نتونی پرواز کنی من و تمام پرنده های دنیا منتظر بهارتیم تا زمستون رو پشت سر بذاریمو به کوچ کنیم به سرزمین بهاری پر از شکوفت خدایا پر پروازم رو ازم نگیر ...
17 بهمن 1391

5 تا جوجه طلایی

چند روز میگذره که من خواب ٥ تا جوجه دیدم سه تاشونو گشتم  و دوتا جوجه زخمی برام باقی مونده بود نمیدونم چرا یه هو فکر کردم ٥ تا جوجه همون جوجه های فریزیم بودن که سه تاشون رو از دست داده بودم حالا دوتاشون تو فریز موندن خدایا میشه اون دوتا جوجه ضعیفم رو برام حفظ کنی یعنی میشه جوجه هام رو قوی کنی تا بتونن منو خوشحال کنن خدایا تو هر کاری میتونی بکنی میتونی از اون جوجه های زخمی فرشته های قوی بسازی قوی و سالم خدایا اگه اینجوری میشه محبتت معجزت مهربونیت رو از من دریغ نکن ایندفعه فقط به امید قدرت لایتناهی تو نمیخوام جور دیگه ای فکر کنم منو بی جواب نذار منو دوستامو بی جواب نذار خدا جونم
17 بهمن 1391

دوست دارم بيا

توهم با تو بودن آنقدر زياد بود   كه شكوفه ها در زمستان به ميوه هاي درختان خنديدند.   ومن خسته تر از زمان با روحي شكسته و جسمي كه مرا به سوي تاريكي برد ووقتي بازيچه روزگاري   ديگر سكوت هم تو را مسخره خواهد كرد   آه  ه ههههههههههههههههه   بيا و درمان كن زخم كهنه باز شده ام را   كه ديگر تاب نمكذار روزگار را ندارد   ...
8 بهمن 1391

آب نبات کودکی ام من را تنها نگذار

گاهي تلخ گاهي شيزين  اين رسم روزگار است در اين كشاكش درد روزگاريست كه به جز تلخي چيزي را به ياد ندارم ياد طعم شيرين آب نبات چوبي كودكي ام به خير باران شيرين زندگي دوباره كي بر سرم خواهد ريخت من كه سالهاست چترم را كنار گذاشته ام در جنگلهاي تنهايي من به دنبال كلبه شكلاتي كذايي رفتم، اما در آنجا بقير از جادوگري زشت روي نديدم واي كه من تشنه شهد زنبورم  حتي  اگر  نيشم  بزند پرستوي خوشحاليم خيلي وقت است كه كوچ كرده ميخواهم پرستوي دلم را برگرداني ودر فراسوي زمان فرشته اي را پيدا كني كه به من با بازگشت پرستو ها، وعده داده بودي من تنها به دنبال طعم شيرين آب نبات چوبي كودكي ...
7 بهمن 1391

قلب شکسته من

سکوت چشمانم را میبندم/ در این روزگار سرد ومن هراسان  به دنبال گلهایی که شاید هیچ گا فرصت دیدنشان را نخواهم داشت در آن روزگار که کنجشکان دانه های اشکم را میچیدند ومن هراسان  به دنبال گلهایی که شاید هیچ گا فرصت دیدنشان را نخواهم داشت ومن در ترانه های بلبلان هنوز منتظر شکستن سکوت در خانه دلم ودیگر فرشته ها را باور ندارم هوا سرد است و برف نمیبارد تا شاید سرمای طاقت فرسای سکوت را برچیند و از تو میخواهم در این ناتوانی جسم تو فقط تو میتوانی روحمان را رقصان کنی دراین باد و سرمای ویرانگر این همه تمنا از مورچه ای که بار خویش را بردوشمان میاندازد و آفتابی که ÷وست من را مانند سیاهی زغال میکند و پوست انداختن بنده ات را دی...
1 بهمن 1391
1